«در فکر بودن»، با «احساس نگرانی داشتن» متفاوت است.
در
فکر بودن، دلیل و هدف دارد و براساس قانون عمل و عکس العمل است. مثلاً
ممکن است ما همه پنجرهها را قبل از ترک خانه ببندیم چون به این فکر هستیم
که یک باد ناگهانی ممکن است تمام خانه را به هم بریزد ، ولی «نگرانی» این
منطق را ندارد. نگرانی بر آرزوهای غیرمنطقی متمرکز است.
مثلاً «ای
کاش می توانستم گذشته را تغییر بدهم» یا «کاش می توانستم با حوادث
غیرقابل تغییر آینده مقابله کنم». با نگرانی هیچ مسئله ای را نمی توانید
حل کنید.
اگر
نگرانی خود را ناشی از رفتار بعضی از افراد می دانید، تصور کنید که آنان
بیمارند و تعادل مواد شیمیایی و هورمون ها در بدن آنها به هم خورده و
خودشان مقصر نیستند. یا می توانید فرض کنید که از نظر فرهنگی، اجتماعی و
آگاهی موقعیت مناسبی برای رشد نداشته و هنوز به بلوغ فکری و عقلانی
نرسیده اند.
یکی از بهترین راههای پیدا کردن قانون شفابخش زندگی ،«ساکت
ماندن» است، یعنی سخن نگفتن درباره ی مشکلاتتان.بزرگان دین هم همواره
به مومنان توصیه کرده اند که اندوه خود را درد دل نگه دارند و نزد مردم
تبسم بر لب داشته باشند. اصولا صرف بیان مشکلات نزد دیگران اگر خود اهل
درد نباشند سودی ندارد؛ که قدما گفته اند: "درد را پیش دردمند بگوی". و
"گفتن از زنبور بی حاصل بود / با یکی در عمر خود ناخورده نیش".
نفوس بد نزنید.تنها ساکت بمانید و فقط با سکوت خود با مسائل برخورد کنید.
شیوه
ی دیگر این است که خودتان را یک سال بعد از حادثه نگران کننده تصور کنید.
یعنی زمان را یک سال به جلو ببرید. در این مواقع متوجه می شوید که این
حادثه این قدر احتیاج به ناراحتی و بی تابی شما ندارد.
هرگاه مشکلی
پیدا کردید، به یک نقطه بلند بروید و از آن بالا به همه چیز نگاه کنید.
آنگاه می بینید که مسئله شما در مقیاس جهانی هیچ نیست. در چنین مواقعی
سری هم به آسمان بلند کنید و از قدرت بی انتهای خداوند در تمام مراحل زندگی مدد بگیرید.
خداوند برای غلبه بر دشواری های زندگی سه روش در اختیار انسان قرار داده است که عبارت اند از: خنده ، امید و خواب.
در
امثال و حکم قدیم ایران نیز در این زمینه بسیار سخن رفته است. مثل هایی
نظیر "دنیا را به امید خورده اند" و "آدمی به امید زنده است" و ""دنیا به
امید برپاست". بیهوده نگفته اند که "بخند تا دنیا به رویت بخندد" و در این
راه تا بدانجا رفته اند که "خنده ی قبا سوختگی" را خنده ای برای پوشاندن
ملامح غم دانسته اند. (امثال و حکم دهخدا - جلد دوم)
خنده یکی از
مهمترین ورزشهای یوگا در جهان است. خنده فقط مخصوص آدمی است و در هیچ
جاندار دیگری وجود ندارد. خنده باعث بروز اندیشه های نو و خلاق، افزایش
طول عمر و پیشگیری از سکته قلبی و مغزی می شود.
یک خنده خوب، تغییرات شگرفی در کبد ایجاد می کند و فوراً باعث می شود احساس بهتری برای هر کاری داشته باشیم.
خنده،
موسیقی روح است. منتظر نباشید که دیگران شما را بخندانند، بلکه خودتان
دقایقی از خنده را پارو بزنید و اختیار این دریای شادی را به دست بگیرید.
سعی کنید دیگران را شاد کنید و از شادی دیگران لذت ببرید. کتابهای فکاهی بخوانید. با افراد بذله گو دیدار کنید.
به
افراد، مکانها و وقایعی که شما را به خنده میاندازد، فکر کنید. صبح ها
قبل از برخاستن از رختخواب چند لحظه زیر پتو بخندید و آثار آن را بر روحیه
خود در طول روز ببینید!
منبع : اینترنت
امروزه
پیشنهاد سقراط در قرن پنجم قبل از میلاد که در آن متنی بر خودشناسی ارائه
شد به قوت خود پا برجاست. اهداف احساسات و محدودیت های خویش را بشناسید و
با آرامش با آنها برخورد نمایید. خواه از طریق مطالعه، خواه از طریق
اندیشیدن و تفکر، سعی کنید بعضی راه هایی را که باعث شناخت شما از خودتان
می شود و این که چه چیزهایی شما را خوشحال می کند پیدا کنید. چنانچه به
این توصیه عمل کنید، بهتر قادر به کنترل زندگی و مشکلات پیش روی خود
خواهید بود.
ممکن
است سخت به نظر برسد اما سعی کیند رفتارتان گویای این باشد که از خودتان
مواظبت می کنید. حتی اگر همیشه احساس عدم اطمینان می کنید، برخورد و رفتار
مثبت را به دنیای اطراف هدیه دهید. برخورد مردم با شما متأثر از رفتار و
پوشش شماست. بنابراین خود ارزشی و خود اعتمادی را به نمایش بگذارید تا
احترام را برای شما به ارمغان آورد.
همه
ما با سخت کوشی، خواهان تأمین امنیت و رفاه خانواده مان هستیم. اما مهم
این است که تعادل را در زندگی حفظ کنیم. معمولاً آن چه از نظر مالی دنبال
می کنیم با آن چه که تحقق می یابد یکسان نیست. اگر برای شما تأمین معاش
مهمتر از صرف وقت با عزیزان یا لذت بردن از زندگی است، بهتر است در تعیین
اولویت ها بازنگری کنید. سعی کنید برقراری تعادل را از کسی که بین زندگی
شغلی و خانوادگی اش این توازن را ایجاد کرده بیاموزید یا این که با
خانواده یا دوستانتان راجع به تأثیرات شغلی تان بر روی آنها صحبت کنید.
از
ارتباط مسموم که در شما احساس ناراحتی، عصبانیت یا ناامنی می کند اجتناب
کنید. حتی المقدور ارتباط خویش را با کسانی که برای شما افسردگی به ارمغان
می آورند به حداقل برسانید، کسانی که اکثراً محبت های دریافتی را بدون
پاسخ می گذارند و یا کسانی که دائماً از شما انتقاد می کنند. صداقت سخنان
چنین افرادی را مورد ارزیابی قرار دهید تا ببینید که میزان حقایق موجود در
سخنانشان تا چه حد براساس ارتباطی مثبت و خوش بینانه است. اگر کسانی شما
را تحت فشار روانی قرار می دهند صریحاً از آنها بخواهید شما را رها کنند.
سعی
کنید از حداکثر توانایی هایتان استفاده کنید و به قدرت خویش اتکا کنید.
علایق شخصی تان را با مطالعه و رفتن به کلاس توسعه دهید. علایق جدید را
امتحان کنید و شکست هایتان را به کار گیرید.
همه ما بخشی از
اوقاتمان را از دست داده ایم اما افراد موفق از شکست هایشان درس گرفته اند
و مغلوب شکست شان نشده اند. اگر شما توانایی هایتان را به خوبی افزایش
دهید و نقش مثبتی داشته باشید واقعاً قادر به تغییر موقعیت های منفی به
موقعیت های مثبت خواهید بود.
یک رژیم غذایی مناسب و قدری فعالیت بدنی روزانه، اعم از این که پیاده روی آرام باشد یا کار بیرون، فشار و
اضطراب
را تخفیف می دهد و روحیه را شاداب نگه می دارد. ورزش و تمرینات بدنی،
افراد را از احساس برتری طلبی رهایی و توانایی های سرکوب شده ذهن را ترقی
می دهد. همین امر منجر به جلوگیری از افسردگی می شود. برای اشخاص متفاوت
ورزش های مناسب آنها وجود دارد. تمرینات کششی و یوگا برای تخفیف فشار
بسیارمناسبند. بعضی تمرینات نیز می توانند به رفع عصبانیت کمک کنند. البته
ورزش بیرون از منزل فواید مضاعفی دارد، نور آفتاب در بهبود روحیه و تخفیف
افسردگی کمک مؤثری محسوب می شود.
«لذت بردن از جمع دوستان» و «تنهایی» دو بخش از زندگی اند که برای تقویت روحیه بسیار مهم اند.
علاوه
بر گذراندن 20 دقیقه در حمام ، گوش دادن به موسیقی یا خروج از منزل به قصد
لذت بردن از طبیعت، زمانی رابرای لذت بردن از تنهایی خویش صرف کنید.
چنانچه این امر را سخت یافتید ممکن است با توسل به اجتماع از مشارکت در
موضوعات مهم دوری کنید.
وقتی
مشکلاتتان طاقت فرسا به نظر می رسد نشان دهید که کمک دیگران می تواند
اضطراب و دلواپسی شما را برطرف کند، بنابراین مشکلاتتان را کاملاً در منظر
دیگران قرار دهید. کمک بلاعوض در مسائل اجتماعی یا کمک به دوستان نیز می
تواند به نفع شما تمام شود. اگر در مقابل کمکی کم دریافت کرده اید به همان
میزان به دیگران مساعدت نمایید. به این ترتیب جمعیت مناسبی از دوستان و
اقوامی را در اطراف خود جمع می کنید که شریک اوقات خوش شما هستند و
مددکاران زمان تنگی و سختی تان.
با
روشی روشن و در عین حال همراه با آرامش و متانت، احساساتتان را نسبت به
خانواده، دوستان و مدرسه و دانشگاه تان بیان کنید و با دقت کامل به جواب
آنها گوش فرا دهید. هرگز خود را تحت فشاری که ناشی از عدم بیان احساساتتان
است قرار ندهید. چرا که این فشار، انفجار ناگهانی در پی خواهد داشت و
دیگران شما را به « عصبانیت » خواهند شناخت.
عصبانیتی را که باعث پریشانی و دانستن نقاط ضعف شما می شود کنترل کنید. هرگز اجازه ندهید دیگران ذهن شما را بخوانند.
افرادی
را پیدا کنید که هنگام مشکلات بتوانید با آنها مشورت کنید. چنانچه پس از
مشورت با دوستانتان و خانواده، مشکلات تان همچنان طاقت فرسا جلوه می نماید
و احساس عدم آرامش می کنید، با مشاورینی صحبت کنید که خواهان کمک و یاری
به شما هستند. اگر احساس عدم امنیت، نگرانی یا ناراحتی و پریشانی می کنید
فوراً از یک مشاور متخصص کمک بگیرید.
منبع : اینترنت
مسئولیت در قبال خود (1)
برای
آنکه احساس کنیم شایسته ی زندگی و سعادت هستیم باید بتوانیم بر زندگی خود
مسلط باشیم و به اختیار برسیم و لازمه ی این مهمّ تمایل به قبول مسئولیت
در قبال رفتار و دستیابی به هدفهاست. این بدان معناست که در قبال زندگی و
سعادت خود قبول مسئولیت کنیم.
کسی که در قبال خود قبول مسئولیت میکند نشان میدهد که از عزّتنفس برخوردار است. رابطه ی میان عزّتنفس و ارکان تشکیل دهنده ی آن، رابطهای همیشه متقابل است.
- مسئول تحقق خواستههایم هستم.
- مسئول انتخابها و اعمال خود هستم.
- مسئول میزان آگاهی هستم که در کارم وارد میکنم.
- مسئول میزان آگاهی هستم که به روابطم با دیگران میآورم.
- مسئول روابط خود با دیگران هستم- همکاران، مشتریان ، همسر، فرزندان، دوستان .
- مسئول تعیین اولویتهای زندگی خود هستم.
- مسئول کیفیت ارتباطات خود با دیگران هستم.
- مسئول خوشبختی خود هستم.
- مسئول بالا بردن عزّتنفس خود هستم.
برای روشنتر شدن مطلب به توضیحات زیر توجّه کنید.
مسئولیت
در قبال تحقّق خواسته. جز من هیچ کس مسئولیتی در قبال تحقق امیال و
خواستههای من ندارد. اگر خواستهای دارم مسئولیت تحقق این خواسته صرفاً
بر دوش من است. وظیفه ی من است که برنامه ی اقدامی برای تحقق خواستههایم
تدوین کنم.
اگر تحقّق خواستههای من نیازمند مشارکت دیگران
باشد، مسئولیت من است که بدانم آنها متقابلاً از من چه انتظاری دارند،
باید به علائق و منافع دیگران احترام بگذارم و بدانم که اگر همکاری و کمک
آنها را میخواهم باید متقابلاً خواستهها و منافع آنها را رعایت کنم.
اگر من نخواهم که برای تحقّق خواستههایم کاری صورت دهم ، باید بدانم که اینها به راستی خواستههای من نیستند.
مسئولیت
در قبال انتخابها و اقدامات. در قبال گزینهها و اقدامات و رفتارم مسئول
هستم اگر من انتخاب کننده هستم بدون تردید مسئولیت خوب و بد انتخابهایم
نیز بر عهده ی من است. باید به این حقیقت توجّه داشته باشم.
مسئولیت
در قبال آگاهی در کار. کسی جز من در قبال آوردن آگاهی به فعالیتهای
روزانهام مسئولیت ندارد. میتوانم با آگاهی تمام و یا بدون آگاهی و یا
جایی در حد فاصل این دو نهایت کار کنم.
مسئولیت در قبال آگاهی در روابط با دیگران. آنچه در مورد کار گفتیم در مورد رابطه با دیگران نیز مصداق دارد.
مسئولیت
در قبال رفتار با دیگران. همکاران، معاشرین، مشتریان، همسر، فرزندان و
دوستان. من مسئول هستم که چگونه حرف میزنم و چگونه گوش میدهم. مسئولیت
پایبندی یا عدم پایبندی به قول و قرارهایم با من است. مسئولیت منطقی بودن
یا نبودن رفتارم با دیگران برعهده ی من است. وقتی دیگران را مسئول اقدامات
خود معرّفی میکنیم در واقع از واقعیت فرار میکنیم: «او مرا دیوانه
میکند»، « سربه سرم میگذارد» «در صورتی رفتارم عقلایی میشود که او ...»
مسئولیت
در قبال اولویتبندی زمان. این که آیا انتخابهای من به سود من یا به زیان
من است، موضوعی است که به من مربوط میشود. اینکه نیرو و زمان خود را صرف
انجام دادن چه کارهایی بکنم موضوعی مربوط به خود من است. این که اوقاتم را
صرف خانوادهام بکنم یا آن را با دوستانم بگذرانم، موضوعی است که به خود
من مربوط میشود.
وقتی در جلسات آموزش مدیران از آنها
میخواهم عبارت «اگر مسئولیت در قبال اولویتبندی اوقاتم را به عهده داشته
باشم....» را تکمیل کنند، اغلب عباراتی از این قبیل را برای تکمیل جمله در
نظر میگیرند: «اوقاتم را صرف آموختن «نه» گفتن میکنم»؛ «30 درصد
فعالیتهای جاری خود را کنار میگذارم،» «مولّدتر میشوم» «از کارم بیشتر
لذت میبرم،» «از امکانات بالقوهام بیشتر استفاده میکنم.»
مسئولیت
در قبال کیفیت ارتباط با دیگران. من مسئول ارتباط خود با دیگران هستم.
مسئولیت این که آیا مستمع یا مستمعین حرفم را درک کردهاند بر عهده ی من
است. مسئولیت به اندازه کافی بلند و شمرده حرف زدنم بر عهده من است.
مسئولیت
در قبال سعادت خود. باور اشتباهی است اگر گمان کنیم که سعادت و خوشبختی ما
به دست دیگران است. اشتباه است اگر گمان کنیم که تنها در صورتی میتوانیم
خود را دوست بداریم که دیگران ما را دوست بدارند. اشتباه است اگر گمان
کنیم تنها در صورتی میتوانیم خشنود باشیم که دیگران برایمان کاری صورت
دهند.
مسئولیت
در قبال انتخاب ارزشها. تصمیم اینکه کدام ارزش را برای زندگی خود انتخاب
کنیم برعهده ی ماست، همانطور که مسئولیت تجدیدنظر در ارزشهایی که تاکنون
پذیرفتهایم با خود ماست.
یک نکته مهمّ :
وقتی
تاکید میکنیم مسئولیت زندگی و سعادتمان بر عهده ی خود ماست. هرگز منظورم
این نیست که عوامل خارجی و حوادث و اتفاقات نمیتوانند در این میان نقشی
داشته باشند. این را هم نمیگویم که هر شخصی بهطور کامل مسئول اتفاقاتی
است که برای او میافتد.
من موافق این گفته نیستم که مسئول
همه ی اتفاقاتی که برای شخص میافتد خود اوست. بسیاری از امور هستند که بر
آن کنترلی نداریم. اگر خود را در قبال کارهایی که بر آن اختیاری نداریم
مقصّر بدانیم، عزّتنفس خود را به مخاطره میاندازیم. وظیفه ی ماست که
بدانیم چه اموراتی مربوط به من است و چه اموراتی مربوط به من نیست.
ادامه دارد...
منبع:تبیان
پشتش
سنگین بود و جادههای دنیا طولانی. میدانست که همیشه جز اندکی از بسیار
را نخواهد رفت. آهسته آهسته میخزید، دشوار و کند؛ و دورها همیشه دور بود.
سنگ پشت تقدیرش را دوست نمیداشت و آن را چون اجباری بر دوش میکشید.
پرندهای در آسمان پر زد، سبک؛ و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت:
«این عدل نیست، این عدل نیست. کاش پشتم را این همه سنگین نمیکردی.
من هیچگاه نمیرسم، هیچگاه. و در لاک سنگی خود خزید، به نیت ناامیدی.»
خدا سنگ پشت را از روی زمین بلند کرد. زمین را نشانش داد. کرهای کوچک بود.
و گفت: «نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچکس نمیرسد.
چون
رسیدن در کار نیست. فقط رفتن است. حتی اگر اندکی. و هربار که میری،
رسیدهای. و باور کن آن چه بر دوش توست، تنها لاکی سنگی نیست، تو پارهای
از هستی را بر دوش میکشی؛ پارهای از مرا.»
خدا سنگ پشت را بر زمین گذاشت. دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راهها چندان دور.
سنگ پشت به راه افتاد و گفت: « رفتن، حتی اگر اندکی؛» و پارهای ار «او» را با عشق بر دوش کشید.
ذهن زیبا داشته باشید !
آمد به سرم از آنچه میترسیدم،
بد به دلت راه نده،
سعی کن به چیزهای خوب فکر کنی،
مرغ آمین در راه است،
اینقدر گفتی تا بالاخره سرت آمد؛
اینها جملات و عبارتهایی است که حاکی از اعتقاد ما به قدرت و تاثیر افکار و جملات مثبت و منفی در زندگی است.
خیلیها
اعتقاد دارند قدرت تفکر بیشتر از آن چیزی است که ما تصور میکنیم و هر چه
در زندگی برای ما پیش میآید، نتیجه ی افکار و ذهنیات ما در گذشته است.
شما چقدر به این موضوع اعتقاد دارید؟
هیچکس
نیست که نداند تفکر مثبت خوب و مفید است ، اما کمتر کسی پیدا میشود که به
ما بگوید چطور میتوانیم کنترل افکارمان را در دست بگیریم و مثبت فکر
کنیم؛علتش هم این است که این یک موضوع معمولی و پیشپاافتاده است و آموزش
و توضیح دادن درباره ی موضوعات عادی کار آسانی نیست. شما هر وقت آن را
ببینید، آن را درک میکنید و هر وقت با آن مواجه شوید آن را انجام
میدهید. بهکاربردن موارد زیر برای آنهایی که میخواهند کنترل افکارشان
را در دست بگیرند و بهتر و مثبتتر فکر کنند و از نتایج مثبت این افکار در
زندگی بهره ببرند، مفید است.
افکار غیرارادی
پژوهشگران
و محققان روانشناسی و علوم ذهنی میگویند بیشتر افکار و باورهایی که ما
داریم، ناخودآگاه و غیرارادی است. پس ما چطور میتوانیم افکارمان را تجزیه
و تحلیل کنیم و متوجه شویم کدام بخش از این افکار مثبت و کدام قسمت منفی
است.
فکرکردن
درباره ی افکار در زندگی پرسرعت این دوره و زمانه کار آسانی نیست. اما شما
باید از هر فرصتی برای این کار استفاده کنید. اگر میخواهید در زندگی موفق
شوید و به خواستههایتان برسید، باید این کار را یاد بگیرید. شما باید هر
روز، زمانی را برای فکرکردن درباره ی برداشتها و تفکرات شخصیتان از
افراد و اتفاقات روزمره درنظر بگیرید.
بعد از مدتی از
نتیجه ی این کار بر احساسات و پیامدهای مثبت آن در زندگیتان شگفتزده
خواهید شد. لازم نیست کار خاصی انجام دهید؛ فقط کافی است وقت مشخصی را
برای این کار در نظر بگیرید و به اتفاقات روزمره و افرادی که در طی روز
با آنها برخورد داشتهاید، دقت کنید. معمولا فکر میکنید قضاوت و
احساستان عادی و عادلانه است اما با کمی دقت بیشتر، میفهمید اینطور
نیست و افکارتان منفی و مخرب است یا حداقل طوری است که به سمت افکار منفی
و نتایج ناخوشایند گرایش دارد.
خواستن و تصمیمگرفتن برای
غلبه بر یک بیماری، کاهش وزن، رقابت با همکاران دیگر، بهخاطر گرفتن ترفیع
یا نگرانی برای حفظ زندگی خانوادگی و رفع تضادها و مشاجرات، هیچکدام
افکار مثبتی نیستند و نتایج مثبتی هم در پی نخواهند داشت. در مقابل،
فکرکردن به سلامت کامل ، کارمند وظیفهشناسبودن که لایق و شایسته ی ترفیع
است و انجامدادن کارهایی برای داشتن خانوادهای شاد و سالم افکاری مثبت
هستند. فکرکردن با این سبک و تمایز قائلشدن بین افکار مثبت و منفی، کار
آسانی نیست و نیاز به دقت، توجه و نگاهی ظریف و نکتهسنج دارد. روزی یک یا
2بار برای این کار زمان بگذارید و افکار خود را با دقت مورد تجزیه و تحلیل
قرار دهید تا مطمئن شوید در مسیر درست قرار دارید.
منفیها به نفع مثبتها
برای
درک بهتر مثبتها باید منفیها را تجربه کرد. فرازو نشیبهای زندگی هم
مثبتاند و هم منفی یا حداقل مانند یک شمشیر دولبهاند. ما میتوانیم
تجربههای خوب و مثبتمان را با تجربههای تلخ و منفی مقایسه کنیم. ما خیلی
راحت و آسان موقعیتهای متضاد را با هم مقایسه میکنیم و در برابر هم قرار
میدهیم؛ مثل موقعیتهای متضادی چون ثروت و فقر، زشتی و زیبایی و دروغ و
حقیقت. کمترکردن تمایل به تفکیک موقعیتها به 2 گروه منفی و مثبت راه
مناسبی برای رهایی از افسردگی نیست.
چند روز ابری و بارانی
باعث میشود شما قدر روزهای آفتابی را بدانید. افراد موفق و مثبتی که در
اطراف خود میبینید - قبل از اینکه موفق شوند و بتوانند کنترل افکارشان را
در دست بگیرند و از نتایج مثبت آن بهره ببرند – بر افکار منفی زیادی غلبه
کردهاند. آنها برای کسب موفقیتهایشان سالها تلاش کردهاند. این کار سخت
و دشوار، یک فرایند تدریجی است؛ بنابراین صبور باشید و لحظات گذر از شکست
و ناکامی تا رسیدن به موفقیت را با صبر، دقت و حساسیت بیشتری پشتسر
بگذارید.
اگر درحالحاضر، یک فرد شکستخورده با افکار منفی
هستید، ناامید نشوید؛ فراموش نکنید که با افکار مثبت، میتوانید خودتان را
از این موقعیت بیرون بکشید. ممکن است همهچیز لزوما آنطور که شما فکر
میکنید، نباشد. بنابراین بهتر است برای درک حقیقت، درباره ی موضوعات ساده
و پیشپاافتادهای که فکر میکنید درست است، دوباره فکر کنید. یکی از
مواردی که بهتر است دربارهاش فکر کنید، نتایج کارهایی است که بر اثر
تفکرات و ذهنیتهای گذشته ی خود انجام دادهاید؛اگر از این نتایج راضی
نیستید و میخواهید آنها را تغییر دهید، ابتدا افکاری که آنها را
بهوجودآورده، شناسایی کرده و با افکار مثبت جایگزین کنید.
شما
به چیزهایی که میخواهید نمیرسید؛ مگر آنکه چیزهایی را که دوست دارید،
واقعا و از صمیم قلب بخواهید. درست است که پذیرش این موضوع کسلکننده است
، اما خود را دست کم نگرفتن و کفران نعمتنکردن، درسی است که باید یاد
بگیرید.
این موضوع راه بسیار خوبی برای تشکر و قدردانی از
نعمتهایی است که دارید؛ حتی اگر خانه، شغل و پول ندارید، به خاطر داشتن
دوستان خوب و سلامت خود شکرگزار باشید. ممکن است در زندگیتان چیزهایی را
نداشته باشید اما شکرگزاربودن و قدردانی از داشتههاست که موجب میشود
چیزهای بهتر و بیشتری به دست بیاورید.
فراموش
نکنید که ما معمولا بهتر از آنکه تصور کنیم، کار میکنیم و برای رشد و
پیشرفت و رسیدن به کمال تلاش میکنیم؛ این شامل تلاش برای رسیدن به قدرت
تفکر مثبت و بهرهبردن از آثار مثبت آن هم میشود. تنها زمانی که ممکن است
لازم باشد خودتان را سرزنش کنید، زمانهای غفلت و تنبلی و فراموشکردن
تلاش و طولانیشدن استراحت و ناامیدی است. تلاش کنید به پیش بروید، پیشرفت
کنید و موفق شوید.
منبع : همشهری – با تغییر و تلخیص