ازدواج ،
یکی از موضوعهای اساسی زندگی هر فرد است و در این میان، افرادی که با
تدبیری مناسب به این سنت الهی عمل میکنند ، شاهد پیامدهای بسیار مثبتی
در زندگی خواهند بود و آرامشی عمیق در زندگیشان جاری میگردد. اما
متأسفانه باید بگوییم که براساس آمار و ارقام رسمی کشورمان در سال1386 ،
حدود صدهزار مورد طلاق در
جامعهی ما اتفاق افتاده که هر شنوندهای را بیدرنگ به تأمل در اینخصوص
، وامیدارد. آیا این افراد، قبل از ازدواج فکر میکردند روزی با دنیایی
از اندوه ، میبایست از هم جدا شوند؟
با بررسی بسیار ساده و گذرا
در زندگی بسیاری از زوجهای جوان که بهظاهر روزی عاشق یکدیگر بودند و
اینک از هم نفرت دارند ، درمییابیم که آنان مفهوم عشق را اشتباه در ذهن
و کالبد وجودشان ، تعبیر کرده و براساس این اشتباه ، تصویر رنگی و زیبایی
از طرف مقابل در ذهنشان ترسیم و زندگی مشترک خود را بدون هیچ پشتوانهی
منطقی و عقلی آغاز نمودهاند.
در این مقاله سعی میشود برخی از
مشکلهای عشقهای زودگذر و سطحی بیان شود تا دستکم افرادی که گرفتار چنین
عشقهایی شدهاند ، با بررسی این نکتهها ، نگاه عمیقتر و عاقلانهتری به
موضوع ازدواج داشته باشند:
یکی از جذابیتهایی که در عشقهای زودگذر وجود دارد ، چهره و ظاهر فرد مقابل است. آنان شیفتهی زیبایی ظاهرهم میشوند
و با گفتن کلمههای عاطفی و عاشقانه ، تظاهر به علاقهمندی به خصلتهای
ارزشی یکدیگر میکنند اما بعد از گذشت مدتی از ازدواج ، با فروکش کردن
هیجانهای کاذب از درون ، به سراغ ارزشهای فرد مقابل میروند چراکه در
این زمان ، چهرهی او دیگر عادی و شاید هم تکراری شده است و اکنون
ویژگیهای درونی و معنوی همسر برایشان مهم و جدی گشته و در صورتیکه با
نظام ارزشیِ مورد قبول آنان سازگار نباشد ، شروع به بهانهگیری و
پرخاشگری میکنند و زندگی را تبدیل به جهنمی سوزان و پراضطراب مینمایند.
جوانان عزیز تبیانی، یادتان باشد که: «چهره و ظاهرِ مورد پسند ، در ازدواج مهم است اما شرط کافی برای یک زندگیِ خوب نیست.»
از
آسیبهای بسیار جدی عشقهای زودگذری که منجر به ازدواج میشود ،
سوءظنهای مکرر در زندگی زناشویی میباشد. افرادی که بهراحتی با یک
لبخند و یا با یک گفتوگوی ساده در یک میهمانی و بدون هیچ پشتوانهی منطقی
، دل به هم میسپارند ، پس از زمانی اندک بعد از ازدواج ، دچار تردید
میشوند که چنین فردیکه به این راحتی با من بنای دوستی و محبت را گذاشت ،
ممکن است با فرد دیگری هم چنین بوده باشد و یا در آیندهای نزدیک ، چنین
رابطهای را با دیگری داشته باشد. بنابراین ، مدام دچار تردید و بدبینی
نسبت به همسر شده و همیشه به دیدهی یک متهم به او مینگرد و همین
سوءظنهای مکرر ، زندگی را آشفته و دچار بحران میکند. هر چهقدر یک خانم
در ارتباطها و محاوراتش با مردان غریبه ، راحتتر باشد ، به همان میزان ،
ارزش و قیمتش نزد آنان پایینتر میآید و فقط زیباییهای ظاهری آن زن
برای آنان جلب توجه میکند و جوهر وجودی و ارزشی آن زن ، مورد بیمهری
قرارمیگیرد.
یکی
از معضلهای بیشتر زوجهایی که با عشقهای خیابانی ، زندگی مشترک خود را
آغاز میکنند ، عدم حمایت خانوادههایشان میباشد. پدر و مادر که سالها
فرزندان را در چتر حمایتی خود قراردادهاند و آرزوی یک زندگی خوب را برای
فرزندانشان داشتهاند ، ناگهان با انتخابی از طرف فرزندشان مواجه
میشوند که شاید به هیچوجه تناسبی با خانوادهی آنان نداشته باشد.
بنابراین ، تنها با اصرار و پافشاری فرزندشان ، تن به رضایت به این
ازدواج میدهند و گاهی هم هیچوقت چنین ازدواجی را حتی بهظاهر ، تأیید
نمیکنند.
چنین زوجهایی که مورد حمایت مادی و معنوی خانواده
قرارنمیگیرند ، بهطور معمول ، بعد از زمان کوتاهی از زندگی مشترک ،
دچار طوفانهای شدیدی در عرصهی زندگی میشوند و چون تکیهگاه محکمی
ندارند ، گاهی بادبانهای کشتی زندگیشان در این بحرانها میشکند و
بازسازی این بادبان شکسته ، شاید بسیار سخت و گاهی هم غیرممکن باشد.
زوجهایی
که با عشقی کاذب و بدون منطق ، زندگی مشترک خود را آغاز میکنند ، به دلیل
طغیان بیاساس احساسهایشان در ابراز علاقه در ابتدای آشنایی ، پس از
ازدواج ، بهطور طبیعی این معاشقه و فوران احساسها، رو به تنزل میرود و
این در حالیست که انتظارها و توقعهای گذشته همچنان باقیست و در این
شرایط ، طرفین احساسهای خود را با قبل از ازدواج مقایسه کرده و دچار
تناقض میشوند و چنین برداشت میکنند که طرف مقابل ، تمام آنچه را که در
گذشته بیان داشته ، دروغ گفته است. در زندگی منطقی، این نکته قابل توجه
است که زوجین هر روز نسبت به یکدیگر عاشقتر میشوند و حرارت احساسها و
عواطفشان نسبت به هم بیشتر و عاشقانهتر میشود ، در صورتیکه در زندگی
غیرمنطقی ، زندگی روزبهروز غیرقابل تحملتر میشود و زن و شوهر از
یکدیگر دورتر میشوند.
ازدواجهای
بیمنطقی که بر پایهی تدبیر بنا نشده و زوجین بهراحتی به یکدیگر دل
میسپارند و مسیر مشترک یک زندگی را آغاز میکنند ، بعد از گذشت مدتی ،
دچار بحرانهای شدید عاطفی ، روحی و خانوادگی میشوند. آنان تازه به سراغ
ارزشها میروند و متوجه میشوند اصول مهمی در زندگی هست که میبایست در
طرف مقابل وجود داشته باشد و اکنون همسرشان فاقد آنهاست. اینگونه افراد
بهطور معمول بدون هیچ منطقی ، ساز جدایی را سر میدهند و بهراحتی دم از
طلاق میزنند. آنان که در فاصلهای نه چندان دور، بهراحتی دل به
محبوبشان دادند ، اینک نیز به همان راحتی از او میگذرند و عشق خویش را
در جایی دیگر جستوجو و بهسادگی ، یک زندگی مشترک را نابود میکنند.
جوانان
عزیز تبیانی : بهطور حتم باید توجه داشته باشند که زندگی مشترک، یک شوخی
نیست و طرفین میبایست با یک بررسی دقیق و مشاورههای مختلف ، این مسیر را
آغاز نمایند و افراد قبل از اینکه گرفتار احساسهای عاطفی با کسی شوند،
معیارها و ویژگیهای مورد نظرشان را در زندگی ، مشخص و بر آن اساس ،
اقدام نمایند تا لحظههای زیبایی در زندگی برایشان رقم بخورد.
با آرزوی خوشبختی برای همهی دخترها و پسرهای ایرانی
منبع: تبیان
«
من و شوهرم خیلی وقته که با هم اختلافات شدیدی داریم. اما هیچ وقت نتونستم
به زندگی بدون او فکر کنم. با اینکه در زندگی با او خیلی عذاب میکشم اما
نمیدونم چطوریه که یک جورایی به حضورش عادت کردم و انگار به او وابسته
شدم »
آیا میدانید تفاوت عشق و دوست داشتن با وابستگی (عادت) عاطفی
چیست؟ برخی از ما پس از مدتی زندگی با همسرمان عادت میکنیم در زمانهایی
از زندگی روزمره احساسات و عواطف او را دریافت کنیم و به لحاظ عاطفی و
ذهنی تغذیه شویم.
یعنی شرطی میشویم که در کنار او باشیم. لحظات خود را با او سپری کنیم و وظایف خود را در قبال حقوقی که او دارد انجام بدهیم.
در
زندگی زناشویی این وابستگی عاطفی میتواند هم مفید بوده و هم مضر باشد.
زمانی پیش میآید که همسران به علت همین وابستگی خود را منعطف نموده و
قدرت سازگاری را در خودشان افزایش میدهند و ادامه رابطه زناشویی را امکان
پذیر و مسامحهآمیزتر میکنند.
اما زمانی
هست که اختلافات زناشویی عاملی آسیب رسان برای روان زوجین و حتی کودکان
آنهاست. در این زمان است که جدایی و زندگی فرزندان با یک والد زمینه آرامش
بیشتری را فراهم میکند.
گاهی پیش میآید که این وابستگی
عاطفی مانعی برای تصمیم صحیح زوجین میشود و لذا بنای خانوادهای آسیب
پذیر با پایههای صدمه دیده تشکیل میشود و آثار مخربی در پی خواهد داشت.
در
آغاز آشنایی دختر و پسر و انتخاب همسر نیز گاهی این اتفاق میافتد. یعنی
دختر و پسر بدون افکار منطقی و به لحاظ گرایش به جنس مخالف و عادت بوجود
آمده در وجودشان به اینکه در کنارش باشند، فکر میکنند که به طرف مقابل
علاقمند هستند و نسبت به او عشقی درونشان به وجود آمده است.
لذا این مسئله خیلی اهمیت دارد که جوانان تفاوت این وابستگی عاطفی را با علاقه و عشق به ویژگیهای مثبت شخصیتی بدانند.
چرا
که این وابستگیها حائلی را در جلو چشمان آنها ایجاد میکند که مانع شناخت
منطقی با اصول عاقلانه میگردد و آنها قادر به تشخیص نقاط ضعف طرف مقابل
نمیشنوند. این است که حاضر نیستند حتی نظرات مخالف و منطقی اطرافیان خود
را در مورد شخص مقابل بشنوند و راجع به آن فکر کنند. و متاسفانه اگر هم به
مشاوران و متخصصان امر نیز مراجعه می نمایند در اثر این وابستگی روانی
پذیرای سخنان علمی و معقولانه او مبنی بر عدم تناسب فیمابین نمی شوند.
لذا
اگر چه داشتن حس خوب نسبت به طرف مقابل در جریان انتخاب همسر یکی از
ملاکهای قابل اهمیت است، اما باید مراقب باشیم که این احساس مانعی برای
شناخت معقولانه محسوب نشود.
منبع:تبیان
عشق به تنهایی کافی نیست
عشق
به تنهایی کافی نیست! باید همراه و هممسیر بود. دو عاشق، مانند دو خط
متقاطع نیستند که تلاقی یابند چون دو خط متقاطع پس از تلاقی، از هم دور و
دورتر میشوند. همسر شما چون خطی موازی با شماست که با فاصلهای معین تا
بینهایت همراه شما میآید.
عشق ناب را با کسی
تجربه میکنید که نه تنها موازی شماست بلکه چنان به شما نزدیک است که چون
خطی مماس با شماست و آنگاه که آنقدر مماس شدید که ادغام گشتید ، به
بالاترین درجهی عشق می رسید اما این عشق تا زمانی است که از
مسیر منحرف نشوید و چون خطی شکسته، مسیر کج نکنید اما اگر چنین شد، باید
هر دو در یک زمان و با یک مسیر، بشکنید تا باز هم مماس بمانید.
همسر شما چون خطی موازی با شماست که با فاصلهای معین تا بینهایت همراه شما میآید.
اما به خاطر داشته باشید شما تنها زمانی میتوانید موازی هم باشید که هر دو به سوی بینهایت غایی در حرکت باشید.
شما
هزاران هزار دوست موازی خود دارید اما در صفحهی زندگی، فقط دو مماس
دارید: یکی عشقی آسمانی است که همان لحظهی ورود به شما ارزانی شده است
: « والدینتان » و دیگری را اگر بیابید ، عشق زمین و آسمان را با هم تجربه
میکنید و او کسی است از جنس مخالف که مکمل و نیمهی گم شدهی شماست.
او
را نمیتوانید در یک لحظه بشناسید! اگر روی صفحهی زندگی نقطهای را
ببینید ، شاید بتوانید حدس بزنید در آن لحظه، مماس با شماست یا نه اما تا
زمانی که تبدیل به خطی نشود ، نمیتوان قضاوت کرد موازی است یا متقاطع چون
از هر نقطه، بینهایت خط میتواند بگذرد.
پس در مسیر حرکت
و زندگی اگر کسی را دیدید و احساس کردید می توانید مماس با او حرکت کنید ،
ابتدا خوب فکر کنید ،صحبت کنید ،بررسی کنید که بعد از انتخاب باید با تمام
سختی ها و خوشی ها در کنارش بمانید. بعد از تحقیق کامل ،آنوقت می توانید
بگوئید : «او نیمهی گمشدهی من است!»
پس به دنبال یکی شدن و از بین رفتن فردیتتان نباشید بلکه بیاموزید و در کنار هم در نزدیک ترین راه ممکن قدم بردارید.
منبع : شادکامی - با تغییر
مردان و ماجرای احساسات...
برای مطالعه ی قسمت قبل اینجا کلیک کنید.
برای آنکه احساسات بیشتر در زندگی آقایان وارد شود ، رعایت این نکات توصیه می گردد:
«مردانی که بیش از همه احساساتشان را پنهان میکنند احتمالا حساسترین مردها هستند!»
با این حال شما آقایان میتوانید بدون گریه و زاری راه انداختن، احساساتتان را ابراز کنید.
خوب، چرا شروع نمیکنید:
یک خروجی خلاقانه برای خودتان ایجاد کنید.
سرگرمیهایی مثل نقاشی یا هر هنر مورد علاقه تان ، میتواند ابزار خوبی برای غلبه احساسات یک مرد باشد. یادتان باشد که بسیاری از آثار برجسته هنری و ادبی جهان توسط جنسی خلق شدهاند که گفته میشود احساس ندارد!
استرس و خشم خود را از طریق ورزش تخلیه کنید.
وستوور میگوید: « وقتی به جایی میرسید که فقط میخواهید سرتان را به دیوار بکویید ، یک وقفه 10دقیقهای برای آرام کردن شما کافی است.»
می توانید مواقعی که دچار احساسات شدید میشوید ، جایی پیدا کنید و روی زمین شروع به شنا زدن کنید.
سعی کنید « یک کمی » از احساساتتان را بروز دهید.
کلمن پیشنهاد میکند: این روش را با احساساتی آغازکنید که میتوانید کنترلشان کنید ، یک گوش شنوا پیدا کنید و از عبارت « یک کمی» استفاده کنید گفتن اینکه «یک کمی» ناراحتید یا «یک کمی» میترسید ، بیخطرتر از این به نظر میرسد که بخواهید آسیبپذیری خود را کاملا بیان کنید.
وقتی به جایی میرسید که فقط میخواهید سرتان را به دیوار بکویید ، یک وقفه 10دقیقهای برای آرام کردن شما کافی است.
به سمت ناراحتیهایتان بروید.
بهجای اینکه از احساساتی که نمیدانید چهطور با آنها کنار بیایید اجتناب کنید ، بیشتر به آنها بپردازید. شما به زمان و تلاش نیاز دارید تا یاد بگیرید چگونه احساساتتان را کنترل کنید ، چرا که باید مغزتان دوباره آموزش ببیند. اما نگران نباشید، به مرور زمان این کار برایتان آسانتر میشود.
در اینجا روشهایی وجود دارد که شما خانمها میتوانید از آنها استفاده کنید تا همسرتان بتواند با احساساتش راحتتر برخورد کند.
هنگام صحبت با او در کنارش باشید نه روبهرویش.
روانشناسان معتقدند وقتی رودر روی یک مرد قرار میگیرید باعث میشوید او احساس رقابت یا مقابله کند ،به جای اینکه از آن سوی میز به او خیره شوید ، در یک سمت در کنار شوهرتان بنشینید.
با هم به یک فعالیت فیزیکی بپردازید.
وقتی با شوهرتان پیادهروی میکنید ، سد دفاعی او شکسته میشود. بگذارید موضوع صحبت خود به خود پیش بیاید هرگز یک مرد را مجبور نکنید در مورد چیزی حرف بزند.
هرگز یک مرد را برای حرف زدن راجع به یک روز بد تحت فشار قرار ندهید.
اگر مرد شما روزی طاقتفرسا را پشت سر گذاشته، شاید بخواهد از رنج و ناراحتی آن رها باشد. چه فایدهای دارد که تمام شب را در احساس بدبختی بگذرانید وقتی این کار گرهای از کارتان را باز نمیکند؟
نشان دهید ، فقط حرف نزنید.
صحبت کردن شاید برای یک زن محبوبترین شکل عشق ورزیدن باشد ، اما مردان رابطه زناشویی را نوعی وسیله برقراری ارتباط میدانند. مردان بخش عظیمی از احساسات خود را به صورت فیزیکی ابراز میکنند. به جای اینکه مرد را مجبور کنید احساسش را در قالب کلمات ترجمه کند ، به زبان خودش صحبت کنید.
بگذارید مردتان بداند که به چه نوع حمایت عاطفی نیاز دارید.
مردان نیز مانند زنان میتوانند از لحاظ عاطفی نسبت به همسرشان حساس و حمایتگر باشند ، اما اغلب وقت آنها کفایت نمیکند. مردان به این مسایل بیتوجه نیستند ، اما شما خانمها باید به آنها فرصت دهید تا بدانند چه میخواهید و در چه زمانی به آن نیاز دارید.
از همسرتان نظرخواهی کنید.
در یک روز آرام از شوهرتان بپرسید: آیا من تا به حال کاری کردهام که فکر کنی دیگر مثل روزهای اول به تو احترام نمیگذارم و تحسینت نمیکنم؟ به او بگویید که چقدر از داشتن او خوشحالید و اینکه متاسف هستید که در اغلب موارد نمیگذارید او این را بداند. اینجاست که همسرتان دهانش باز میماند!!
منبع:تبیان
در مقالات قبل بیان شد که زن و مرد به لحاظ جنسیتی دارای ویژگی های خاصی هستند که در روابط زناشویی اگر به این تفاوت ها و نیاز ها توجه ویژه گردد بسیاری از مسائل خیلی راحت تر می تواند به نتیجه برسد. این بار قصد داریم تا شما عزیزان و خوانندگان خوب و همیشگیمان را با چندین نکته از زندگی مردان آشنا کنیم.
مردان از قبول بسیاری از رفتارهای خود گاهی سر باز میزنند و حتی تعبیر و تفسیر اینگونه برخوردها و بازتابها در مقابل همسرانشان، اندکی برایشان سخت و دشوار جلوهگر میشود! حال چطور میتوان مردان را مجاب ساخت تا بپذیرند آنچه را که نمیدانند و یا نمیخواهند که بدانند، و این مقولهای است که همیشه ذهن همسران این مردها را به خود معطوف داشته است. یقینا پذیرفتن برخی رفتارهای غیراصولی و غیرعلمی مردان، میتواند به آنان در جهت داشتن یک رابطه زناشویی زیباتر کمک نماید. اما یکی از پرسشهایی که میتواند در این راستا مطرح شود، این است که چرا مردها از اشتباه کردن بیزار و گریزانند؟
برای اینکه پی ببریم چرا مردان از اشتباه کردن بیزار و گریزانند باید به یک واقعیت مهم و اساسی اشاره کنیم و آن این است که وقتی مردی اشتباهی را مرتکب میشود، احساس گناه میکند، زیرا پی میبرد که نتوانسته، آن طور که باید، کارش را به خوبی و درستی به انجام برساند. اما آنچه در این بین مهم است اینکه گفتن واژه متاسفم یا ببخشید یا پوزش میخواهم، برای این مردان بسیار سخت و دشوار است! به عبارت دیگر، عنوان کردن متاسفم به معنای پذیرفتن اشتباه و پذیرفتن اشتباه به معنای شکست آنان تلقی میشود! این نگرشی است که مردان برای خود در ذهن خویش خلق کردهاند. برای حل این مشکل زنان باید کاملا دقت کنند که هنگام گفتگو درباره مشکلات و مسائل «احساس اشتباه را در مردان» به وجود نیاورند. باید به این نکته توجه کنید که مردان از اینکه مورد سرزنش و انتقاد قرار بگیرند، بیزارند. مرد به زنی نیاز دارد که اشتباهاتش را به روی او نیاورد!
چنین زنی او را یاری و کمک میکند و مرد متوجه میشود که جایگاه ویژهای در نزد همسرش دارد، زن میخواهد مرد مورد علاقهاش در انجام برخی کارها کمکش کند، اما تصور مرد بر این است که شاید من توانایی انجام چنین کاری را ندارم! بنابراین معمولا مرد اشتباهات خود را نخواهد پذیرفت، چون فکر میکند با پذیرفتن و قبول کردن اشتباه خود، همسرش دیگر او را دوست نخواهد داشت. اما واقعیت امر این است که زن، مردی را بیشتر دوست دارد که اشتباهاتش را میپذیرد و به آنها پی میبرد.
یکی دیگر از پرسشهایی که معمولا برای خانمها مطرح میشود، این است که چرا مردها از نصیحت بیزارند؟
اساسا مرد نیاز دارد احساس کند که از عهده حل گرفتاریها و مشکلاتش برمیآید. برای مرد بحث درباره مشکل فردی با دیگران به معنای تحمیل باری بر دوش آنهاست! او حتی بهترین دوستش را با طرح مشکل خود به دردسر نمیاندازد، مگر اینکه فکر کند، دوستش راه حل بهتری دارد.
توصیه مهم به خانمها
هرگز تا زمانی که مرد (شوهرتان) تقاضا نکرده، او را نصیحت نکنید. به او بگویید که به توانایی او در حل مسائل و مشکلاتش اطمینان کامل دارید! این مسئله مطابق همان نیاز مرد است که می خواهد مورد تایید قرار بگیرد.
وقتی زن تلاش میکند تا مرد را وادار به صحبت درباره احساس یا مشکلش کند، یقینا مقاومت از جانب مرد دو دلیل میتواند داشته باشد:
1- مرد چنین برخوردی را از سوی همسرش انتقاد و سرزنش برای خود تلقی میکند.
2- مرد تصور میکند که زنش او را فردی ناتوان شمرده و میخواهد راهحل بهتری به او ارائه نماید.
در واقع هدف زن، کمک به مرد برای رسیدن به احساسی بهتر میباشد. برای زن نصیحت کردن، نوعی ایجاد اعتماد و اطمینان در رابطه زناشویی است و به عنوان نشانهای از ضعف و سستی مرد تلقی نمیشود. بنابراین با توجه به آنچه گفته شد لازم است تا آندسته از آقایان که اینگونه می اندیشند تغییراتی را در نوع نگرش و تفکرات خود بوجود آورند. بدون شک همه زنان دوست دارند که رابطه خوب و خوشایندی با مردان خود خلق کنند و بتوانند از آن لذت ببرند، نه اینکه خواستار پیدایش یک رابطه نامعقول و آزاردهنده باشند. هرگز تا زمانی که مرد (شوهرتان) تقاضا نکرده، او را نصیحت نکنید. به او بگویید که به توانایی او در حل مسائل و مشکلاتش اطمینان کامل دارید!
و کلام آخر اینکه:
اگر مردان در تنهایی خویش اندکی تفکر کنند، پی خواهند برد که آنچه همسرانشان از آنان میخواهند دلیل بر این نیست که آنان دچار ایراد و یا اشکالی هستند. تداوم و ماندگاری یک رابطه زناشویی پایدار در کنار یکدیگر شکل خواهد گرفت و زن و مرد به عنوان یک زوج در سایهسار عشق، همدلی، محبت، وفاداری و صداقت به دور از هرگونه حسادت و انتقاد، خواهند توانست روزهایی سرشار از شادکامی و صمیمیت را با هم سپری سازند و خاطرات خوب با هم بودن در افکار و زندگیشان نقش ببندد و جاویدان بماند.
«زندگی یعنی: تقسیم دلتنگیهای همیشه و هنوز با هم و برای هم».
منبع:تبیان